
"Happy Birthday" means much more
Than have a happy day.
Within these words lie lots of things
I never get to say.
It means I love you first of all,
Then thanks for all you do.
It means you mean a lot to me,
And that I"m proud of you.
But most of all, I guess it means
That I am thinking of
Your happiness on this, your day,
With pleasure and with love.

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی میداد.
از او پرسید: آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت: چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت:….
من الان داخل قصر میروم و میگویم یکی از لباسهای گرم مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعدهاش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود:
ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل میکردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد!
بیا اینجا پهلوم بشین
تا آخرین آهنگ رو برات بخونم
تا وقتی می ری با خودت ببریش
من ، تو رو اینجا در این سپیده دم یخبندون به خاطر خواهم آورد .
فردا جایی خواهی بود که سبک و آزادی
جایی که این بادهای سرد نمی وزن ،
و شاید گاه و بیگاه
بایستی ، و به من
و بارش ملایم برف فوریه فکر کنی .
از من نپرس که همه ی اون لحظات جادویی کجا رفته ن
خودت هم می دونی که دلت نمی خواد بدونی ،
و خاطراتی که از من داری
فقط تا اوایل ذوب شدن برف های فوریه دووم میارن .
گمون کنم سعی در صحبت کردن ، دیگه هیچ فایده ای برامون نداشته باشه
شاید می بایست خیلی پیشتر ها تلاش می کردیم ،
اما حالا تموم راههای تابستونی
که عادت داشتیم توشون راه بریم
با برف فوریه پوشیده شده ن .
واقعا امیدوارم باغت رو تو خورشید پیدا کنی
اون کمکت می کنه تا گلهای قشنگت رشد کنن
و شاید اونوقت منو بعنوان کسی که
تو رو در حال رفتن زیر بارش برف فوریه دیده به خاطر بیاری.
پس بیا اینجا پهلوم بشین
تا آخرین آهنگ رو برات بخونم
تا وقتی می ری با خودت ببریش
من ، تو رو اینجا در این سپیده دم یخبندون
و بارش ملایم برف به خاطر خواهم آورد .
هنگامیکه دری به روی ما بسته می شود...
در دیگری باز می شود...
ولی ما اغلب چنان به در بسته چشم می دوزیم...
که درهای باز را نمی بینیم...
این روزها معنی زندگی...
نهفته در لبخند تلخ پرندگان به انسانهایی است....
که از آخرین تکه نانشان هم نمی گذرند...
میلاد تهرانی
تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام میدهید متمرکز کنید.
پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند،نمی سوزانند.
گراهام بل
پیرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود . دختری جوان، روبه روی او، چشم از گل ها بر نمی داشت. وقتی به ایستگاه رسیدند، پیرمرد بلند شد، دسته گل را به دختر داد و گفت: می دانم از این گل ها خوشت آمده است. به زنم می گویم که دادم شان به تو. گمانم او هم خوشحال می شود. دختر جوان دسته گل را پذیرفت و پیرمرد را نگاه کرد که از پلههای اتوبوس پایین می رفت و وارد قبرستان کوچک شهر می شد.