سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدای پای آب (قسمت چهارم)

از جنس بهار موزه ای دیدم دور از سبزه


مسجدی دور از آب سربالین فقیهی نومید،


کوزه ای دیدم لبریز سئوال قاطری دیدم بارش ((انشاء))اشتری


دیدم بارش سبد خالی ((پندوامثال)).


عارفی دیدم بارش ((تنناها یاهو)).


من قطاری دیدم،روشنایی می برد.


من قطاری دیدم فقه می برد وچه سنگین می رفت.


من قطاری دیدم،که سیاست می برد


(و چه خالی می رفت.)من قطاری دیدم،


تخم نیلوفر وآواز قناری میبرد.


هواپیمایی،که درآن اوج هزاران پایی


خاک از شیشه آن پیدا بود:کاکل پوپک،


خال های پر پروانه، عکس غوکی در حوض وعبور


مگس از کوچه تنهایی.


خواهش روشن یک گنجشک،


وقتی از روی چناری به زمین می آید.


و بلوغ خورشید. و هم آغوشی زیبای عروسک با صبح.


پله هایی که به گلخانه شهوت می رفت.


پله هایی که به سردابه الکل می رفت.


پله هایی که به قانون فساد گل سرخ و به ادراک


ریاضی حیات پله هایی که به بام اشراق پله هایی


که به سکوی تجلی می رفت. مادرم آن پایین


استکانها را خاطره شط می شست شهر پیدا بود رویش


هندسی سیمان،آهن،سنگ سقف بی کفتر


صداها اتوبوس گل فروشی گلهایش را می کرد


حراج در میان دو درخت گل یاس


شاعری تا بی بست کودکی هسته زرد الویی روی


سجاده بیرنگ پدر تف می کرد و بزی از


((خزر))نقشه جغرافی آب می خورد بند


رختی پیدا بود:سینه بندی بی تاب چرخ یک گاریچی


در حسرت و اماندن اسب اسب در حسرت خوابیدن گاریچی


مرد گاریچی در حسرت مرگ جشن پیدا بود.