سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدای پای آب(قسمت سوم)

زندگی در آن وقت ، حوض موسیقی بود.


طفل پاورچین پاورچین دور شدم کم کم در کوچه سنجاقکها.


بار خودرا بستم رفتم از شهر خیالات سبک


بیرون دلم ازغربت سنجاقک پر من به مهمانی دنیا رفتم


من به دشت اندوه من به باغ عرفان من به ایوان چراغانی دانش رفتم رفتم


از پله مذهب بالا تا کوچه شک تا ته کوچه شک تا


هوای خنک استغنا تا شب خیس محبت رفتم


من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق رفتم رفتم


تا زن تا چراغ لذت تا سکوت خواهش


تا صدای پر تنهایی. چیزها دیدم


در روی زمین:کودکی دیدم ماه را بو می کرد.


قفسی بی در دیدم که در آن روشنی پرپر می زد.


نردبانی که از آن عشق می رفت به بام ملکوت .


من زنی را دیدم نور در دهاون می کوبید.


ظهر در سفره آنان نان بود سبزی دوری شبنم بود،


کاسه داغ محبت بود. من گدایی دیدم در به در می رفت


آواز چکاوک می خواست و سپوری که به یک پوسته خربزه


می برد نماز بره ای را دیدم ،بادبادک می خورد


من الاغی دیدم،یونجه را می فهمید


در چراگاه ((نصیحت))گاوی دیدم


سبز شاعری دیدم هنگام خطا، به گل


سوسن می گفت ((شما))من کتابی دیدم


واژه هایش همه از جنس بلور کاغذی دیدم