سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدای پای آب (سهراب سپهری)قسمت اول

اهل کاشانم


روزگارم بد نیست


تکه نانی دارم،خرده هوشی، سرسوزن ذوقی.


مادری دارم ،بهتر از برگ درخت.


دوستانی،بهتر از آب روان


 


وخدایی که در این نزدیکی است:


لای این شب بوها،پای آن کاج بلند.


روی آگاهی آب،روی قانون گیاه.


من مسلمانم.


قبله ام یک گل سرخ.


جا نمازم چشمه ،مهرم نور.


دشت سجاد? من.


من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.


در نمازم جریان دارد ماه،جربان دارد طیف.


سنگ از پشت نمازم پیداست:


همه ذارت نمازم متبلور شده است.


من نمازم را وقتی می خوانم


 که اذانش را باد،گفته باشد سر گلدست? سرو


من نمازم را ،پی «تکبیر?الاحرام» علف می خوانم


پی«قد قامت» موج.


 


کعبه ام بر لب آب


کعبه ام زیر اقاقی هاست.


کعبه ام مثل نسیم،می رود باغ به باغ، می رود شهر


 به شهر


« حجرالاسود » من روشنی باغچه است .